عرفان عرفان، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره

عرفان قشنگترین بهانه زیستن

دلیل دیر سر زدن

سلام شیرین عسل  امروز اومدم تا دلیل دیر به دیر سر زدنم را توضیح بدم اول به خوبی وخوشی سر شما را با برنامه کودک و کلی اسباب بازی گرم میکنم ومیرم میشینم پای کامپیوتر وبعد از نوشتن کلی خاطره یا غر میزنی که بغلت کنم بشونمت پای کامپیوتر وبا انگشت های کوچولوت میزنی روی کیبرد وهمه مطالب پاک میکنی  یا یهویی میبینم مانیتور خاموش شد که بعد می فهمم که یه موش کوچولو که شدیدا به دکمه کیس و خود کامپیوتر علاقه داره اونا خاموش کرد اینم از عکسها قربون چشمات برم که شیطونی ازش میباره               باهمه این شیطونیهات بازم عزیزی نفس مامان ...
21 آبان 1391

گامهایت استوار

دوشنبه  90.7.10 ساعت 22.30لحظه شگرف زندگی ما وجاری شدن اشک شوق از چشمهای من هنگام برداشتن چند گام مستقل ونوید راه رفتنت پسر نازم   باید مادر باشی باید پدر باشی تا بدانی راه رفتن فرزند هر چند لرزان وناهمگون چه طعمی دارد   خدا را شکر که خداوند بر من منت نهاد تا شکوه راه رفتنت را ببینم عزیزدلم ودر شوق بی اندازه ای برای بزرگتر شدنت به نظاره بنشینم همه زیبایی های زندگی را   هر لحظه که میگذرد خاطره ای از شیرین کاریهای تو در لوح سینه  ما نقش میبندد   خدای مهربان همواره نخستین هایت را خالص وناب به من هدیه کرده است...نخستین لبخندت...نخستین قهقه ات...نخستین غلطیدنت...خندیدنت...چهار دست ...
3 آبان 1391

جشنواره فیلم کودک ونوجوان

سلام شیرین عسلم  چند روزیه به مناسبت جشن فیلم کودک ونوجوان عمو پورنگ وامیر محمد وتیمشون اومدند اصفهان وبرنامه اجرا میکنند وپیروز دایی سعید زنگ زدند گفتند بیاییند بریم برنامه را ببینیم ومن بلیط ها را گرفتم وهمگی رفتیم خیلی شلوغ بود و شما خیلی ذوق کرده بودی ومن دلم میخواست میتونستم از شما یه عکس یادگاری باهاشون مینداختم ولی جمعیت زیاد بود ونمیشد وازشما و سارینا چند تا عکس انداختم و بقیه اش فیلم گرفتم     ...
20 مهر 1391

اولین قدم

سلام تک گل زندگی  امروز اومدم یه خبر خوش بدم بالاخره گل پسرمون قدم بر چشمان من گذاشت و راه افتادومن وبابایی را حسابی سورپرایز کرد ولذت دیدن این صحنه را به ما چشاند الان زیاد وقت ندارم گل پسرم بیدار شد تو پست بعدی میام توضیح میدم وعکس هم میذارم ...
17 مهر 1391

مای بیبی

سلام شاهزاده مامان  شما پاهای کوچولوی خوشگلت حسابی به مای بیبی حساسیت داره من وبابایی هم انواع مارک مای بیبی را براتون امتحان کردیم ولی پاهات حسابی دونه میریزه وقرمز میشه تا بالا خره رفتیم مسافرت و از بانه مارک evy  babyواسه گل پسری گرفتیم 2تا بسته 74 تایی که  خدا را شکر به اونا حساسیت نداشتی وترسیدیم بیشتر بگیریم سایزش کوچیک بشه وموقعی که تمام شد شهر را زیر رو کردیم وبه همه دارو خانه ها سر زدیم ولی هیچکدوم نداشتن تابالا خره بعد از چند روز گشتن وپرس وجو کردن توی مغازه یک سیسمونی فروشی پیدا کردیم وبا 13هزار تومان اختلاف قیمت خریدیم حسابی گرون شد ولی فدای یه تار موی پسرم اینم یه عکس خوشگل یادگاری با مای بیبی هات ...
13 مهر 1391

اولین شهربازی

سلام یکی یدونه مامان  چند وقتی بود با بابایی تصمیم گرفته بودیم پسر گلمون ببریم شهربازی بلاخره چهارشنبه با مهسا ومهلا وسارینا دختر دایی هات رفتیم وشما به محض اینکه محیط را دیدی کلی ذوق کردی وماهم از خوشحالی شما کلی خوشحال شدیم و تا اونجایی که میشد اکثر بازی ها را که مناسب سن شما بود سوار شدی وبنده هم حسابی عکاسی کردم   ...
2 مهر 1391

شیطونی های جدید

سلام نفس مامان  امروز میخوام عکس یه سری از شیطونی هات که تونستم ازت عکس بندازم واست بذارم جدیدا خیلی بلا شدی به هرچی هم که دست بزنی کسی دعوات کنه یا بهت بگه نکن بهش نگاه میکنی وسریع با یه لحن خاص ومحکم میگی چیههههههههه وکلمه بابا را خیلی تکرار میکنی مخصوصا موقعی که چیزهای تعجب انگیز میبینی هرنوع حیوانی را هم که ببینی سریع میگی بع بع به چیزهای الکتریکی مثل ایفون. ریسیور. حارد .گوشی. کنترل. ام پی تری.کامپیوتر. لب تاب.جارو برقی .سشوار .کلید وپریز و...علاقه شدیدی داری و توراه رفتن وایستادنم بسیار تنبل ولی توی دندان دراوردن ازهمه هم سن هات جلو زدی 4تا دندون بالا داری و4تا   دندون پایین وجدیدا هم 2تا دندونای اسیاب بالا هم د...
3 شهريور 1391

عکسهای مسافرت

سلام فینگلی مامان  دلیل دیر پست گذا شتنم را توضیح میدم  بعد از 2 هفته که مسافرت بودیم موقعی که رسیدیم   2تا از مروارید های اسیاب بالای شازده پسر زدند بیرون وبه دنبال این 2تا مروارید 2هفته تب بالا وسرماخوردگی وسرفه های شدید و مدام انگشت اشاره تو دهن و جویدن وگریه ونق خلاصه شمارا 3تا دکتر بردیم تا بالاخره یکم بهتر شدی و بعداز اون مریضی شما هم بنده 3کیلو وزن کم کردم وخودم هم مریض شدم وشما هم که حسابی به مامانی وبابایی وابسته شدی ونمیذاری حتی من از کنارت تکون بخورم خلاصه این بود دلیل دیر اومدنم وحالا اومدم تا یک سری از عکس های مسافرت واست بذارم    امسال اولین باری بود که میرفتی تودریا وکلی ذوق کرده بودی...
2 شهريور 1391

سالگرد ازدواج مامانی وبابایی

تقدیم به همسر عزیزم برای همه وقتهایی که مرا به خنده وا داشتی برای همه وقتهایی که به حرفهایم گوش کردی  برای همه وقتهایی که به من جرات وشهامت دادی  برای همه وقتهایی که مرا در اغوش گرفتی  برای همه وقتهایی که بامن شریک شدی  برای همه وقتهایی که باعث راحتی واسایش من بودی  برای همه وقتهایی که با من به گردش امدی برای همه وقتهایی که خواستی در کنارم باشی  برای همه وقتهاییکه به من اعتماد کردی  برای همه وقتهایی که مرا تحسین کردی برای همه وقتهایی که گفتی دوستت دارم   برای همه وقتهایی که در فکر من بودی  برای همه وقتهایی که برایم شادی اوردی برای همه وقتهایی که به تو احتیاج داشتم وتو با من بودی برای همه...
18 مرداد 1391