گردش
سلام شیرین ترین بهانه زنده ماندنم
عزیزم بابایی جدیدا خیلی حواسش به گردش کردن وبازی کردن شماست دیروز صبح از سرکار زنگ زد وگفت نهار درست نکن وظهر میام دنبالتون میریم بیرون نهار میخوریم وبعد هم عرفان تاهوا خوبه یکم میبریم تو تاب وسرسره ومن هم اطاعت کردم وظهر بابایی اومد رفتیم نهار گرفتیم ورفتیم پارک خوردیم ودور برمون حسابی گربه وکلاغ جمع شده بود وشما هم حسابی ذوق کرده بودی من براشون کباب مینداختم شما هم صبر میکردی بیان بخورن وبعد میدویدی دنبالشون اینم چندتا عکس شکار لحظه ها
وبعداز نهار ودنبال کلاغ دویدن رفتیم تو محوطه بازی
جدیدا خودت تنهایی از پله ها میری بالا واز سرسره میای پایین
زبونتم همیشه باید بیرون باشه رازش چیه هنوز متوجه نشدم
بعداز کلی بازی چشمت افتاد به وسایل ورزشی که برا نی نی کوچولوها ساخته بودن واین محوطه را به خاطر وسایل ورزشی خیلی دوست داری
بمیرم پاهات به پایه نمیرسیدن
خیلی ذوق کرده بودی از چشمات معلومه
اینجا بابایی دیگه دیرش شده بود واومد گفت عرفان بابا دیگه بسه بیابریم شما هم گفتی< دیده بسه>ومن وبابا حسابی برات ذوق کردیم قربون پسر حرف گوش کن وقانع خودم برم من