تولدت مبارک
سلام نفس مامان
امسال قرار بود واست یه تولد سه نفره بگیریم وشما را ببریم شهربازی ولی یه چند روز قبل از تولدت دایی سعید اینا ودایی احمد اینا ومادر اشرف برای نهار اومدن خونمون و عصر که شد به خاطر اینکه چند روز قبلش تولد سارینا بود شما فکر کردی امروز هم تولد شماست ومدام میگفتی کیک بخریم تولدم بشه ومنم زنگ زدم بابایی گفتم برات یه کیک بگیره وتا شب که بابا قرار بود بیاد هرکی زنگ خونه را میزد میگفتی هووووورا تولد برا همین شد یه تولد کوچیک برات گرفتیم وفکر کنم به شما بهتر حال داد وکمتر اذیت شدی
واین از تولدت ولی یه چند روز بعد باباغفور اینا وعموها وعمه را برای نهار دعوت کردیم ولی اونا خودشون میدونستن که تولدته و بعداز ظهر زنمو مریم تا شما خواب بودی برات بادکنک باد کرد و زد به دیوار و بابایی هم برات کیک خرید وموقعی که بیدار شدی کلی ذوق کردی
این فشفشه ها را هم حامد برات خرید وقتی روشن کردیم نمیدونستی از خوشحالی باید چیکار کنی
واینجوری امسال دوتا تولد گرفتیم وبه شما حسابی خوش گذشت وبه خاطر یهویی شدن هر دوتا تولدت همه هدایا نقدی بود به غیر از هدیه عمو مجید وزنمو مریم واینم عکسش تک پوش وکلاه که خیلی خوشت اومده بود
وکادوی من وبابایی هم یه جعبه ابزار که کلی واسش ذوق کردی ولی فعلا عکس ندارم ازش