عرفان عرفان، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 15 روز سن داره

عرفان قشنگترین بهانه زیستن

زمین خوردن

سلام مامانی    امروز یه اتفاق خیلی بد افتاد  خیلی ترسیدم بمیرم برات امروز رو تخت خوابیده بودی داشتی دست وپا میزدی  وبا عروسکات حرف میزدی برای اولین بار اومدی بغلتی یهو دیدم مثل توپ از روی تخت خوردی زمین اینقدر  گریه کردی منم خیلی ترسیدم الاهی بمیرم برات عزیزم مامانی ببخش که حواسش به شما نبوده خیلی  دلواپس شدم اما خداراشکر اتفاقی نیفتاد میگن خدا خودش از شما فرشته ها  مواظبت میکنه خدایا شکرت  ممنون که مواظب فرشته کوچولوی منم بودی ازاین به بعدم  خودت از فرشته کوچولوی من وبقیه فرشته   مواظبت کن    ...
19 آبان 1390

چهار ماهگی

             چهار ماهگیت مبارک  گل پسرم مامانی وبابایی عاشقتند هر جا وهر سنی که باشی برات ارزوی موفقیت میکنیم وایشالاه که صد وبیست ساله بشی ...
17 آبان 1390

ازمایش و واکسن

سلام گل پسر مامان شرمنده این چند روز خیلی گرفتار بودم همش دستم به دکتر بردن. ازمایش گرفتن.واکسن زدن شما بند بوده ایشالاه که همیشه سالم باشی       با بابایی رفتیم ازمایشت تکرار کردیم توی ازمایشگاه اریترون وفرداش من و شما رفتیم جوابش گرفتیم  وبردیم پیش دکتر کامران صفوی پور  وبابا مهرداد هم از سرکار اومد پیش ما وجواب ازمایشت نشون دکتر    دادیم  دکتر گفت مشکلت حل نشده یعنی تا اخر عمر نمیتونی باقالی بخوری بمیرم مامانی برات بعدم  اقای دکتر پسرم وزن کرد و قد ودور سر گل پسر اندازه زد گفت:همه چیز خیلی خوب پیش رفته ویه  جهش رشد قد هم داشتی قربون پسر قد بلند خودم برم واقای دکتر قطره اهن پس...
17 آبان 1390

تکرار ازمایش

سلام مامانی عزیز دلم بالاخره رفتیم با بابایی ازمایشت انجام دادیم ازحولش دراومدیم                                  امروز دایی محمد رفت جواب ازمایشت گرفت  ولی گفتند: که ازمایشت مشکوکه باید دوباره تکرار بشه منم خیلی ناراحت شدم حالا قراره بعداز ظهر بابایی  بیاد ببریمت ودوباره ازمایشت را تکرار کنیم .ایشالا که ازمایشت چیزی نباشه من و بابایی از حولش در بیایم گل پسر منم اینقدر اذیت نشه شرمنده مامانی که دوباره باید اازت خون بگیریم ودستت سوراخ کنیم  ...
11 آبان 1390

ازمایش

سلام عزیز دل مامان ببخشید که من چند روز ه نیامدم بهت سر بزنم  بمیرم مامان از وقتی به دنیا اومدی چشم راستت مدام ازش اشک میاد پیش هر دکترم که میبرمت میگن مجراش بسته است اخه پس چرا باز نمیشه هروز صبح که از خواب پا میشی چشمت بهم چسبیده اینقدر باید اب بزنم تا باز بشه قربون پسرم برم که اینقدر مظلومه مامانی برات دعا میکنم که چشمت زود خوب بشه.کورشم مامان فردا ازمایش خون داری اینقدر استرس دارم  امیدوارم زیاد درد نکشی و جواب ازمایشت خوب باشه. ...
7 آبان 1390