مسافرت 2 روزه نوروز
سلام قند ونباتم
10 فروردین بود که بابایی گفت حوصلمون سر رفته اماده بشین تا بریم شمال ومن با تعجب گفتم حالا وبا
اصرار بابایی اماده شدیم وساعت 10 شب راه افتادیم وشما اولش یکم شیطونی کردی وبعد بابا عقب
ماشین را برات تخت کرده بود وشما هم خوابیدی تا خود عباس اباد که اونجا شانسی دایی ومامانجون اینا
را دیدیم وتا ظهر پیش اونا موندیم ونهار که خوردیم به سمت رامسر حرکت کردیم که بریم پیش بابا غفور اینا
که زنگ زدند گفتند ما داریم برمیگردیم و ما همونجا رامسر موندیم وچون شما از جمع شلوغ دایی جدا شده
بودی حساب بهونه میگرفتی وگریه میکردی وفرداصبح یکم توی رامسر تابیدیم وشما یکم بهتر شدی وبعد راه
افتادیم به سمت خونه مسافرتمون خیلی کوچیک بود ولی بااین حال خوش گذشت
حلا بریم سراغ عکسها
این ویلایی که دایی سعید اینا گرفتند
این گلخونه هم توی حیاط ویلا بود که شما حسابی بازی کردی
بعدازاینجا هم رفتیم تله کابین که به شما حسابی خوش گذشت واز اون بالا شهر بازی رامسر نشون میدادی وکلی ذوق میکردی وبابایی میگفت حیف که وقتمون کمه وگرنه حتما میبردمش ان شاالاه سری بعد
یه سری هم رفتیم لب دریا که برا شما فرفره وخرس پو خریدیم
این هم از مسافرت 2روزه ما که همه عکسهاش متعلق به شماست ویه عکس 3نفره نداریم