عرفان عرفان، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 26 روز سن داره

عرفان قشنگترین بهانه زیستن

خبر های جدید

سلام دردونه مامان   ببخشید گل پسر نازم که دیر به دیر میام وبه وبت سر میزنم اخه ما از اول محرم تا حالا مسابقه سرما  خورون داریم اول شما بعدمن بعد بابایی برای همین زیاد نمیتونم بشینم پای کامپیوتر باید مواظب پرنس   عرفان باشم البته بماند که شیطونی های شما هم بهش اضافه شده و کار های من دو برابر کرده ولی   مشکلی نداره تا میتونی شیطونی کن من عاشق شیطنت هاتم ان شاالاه  همیشه سالم باشی چند  تا خبر جدید هم دارم پسر گلم تو6ماه 14روزگی تونست خودش بدونه کمک بشینه  که من وبابایی را   خیلی ذوق زده کرد وخودش هم به اینطرف و اونطرف نگاه میکرد وبه کار خودش میخندید قربون خنده های   نازت برم &...
15 بهمن 1390

بستری شدن

سلام پرنس مامان بعداز دوهفته تاخیر  اومدم که خاطرات این چند روز واست بنویسم    شنبه رفتیم واکسن شما را زدیم وبعداز سه روز تب یکم بهتر شدی و بعد سرما خوردی  بردیمت دکتر و جمعه23بود که حالت بدتر شد واز بس سرفه کردی دیگه نفست بالا نمیومد وسریع با بابایی وبا هزار نذر ونیازرسوندیمت بیمارستان امین و اونجا معاینت کردند و گفتند ببریدش بیمارستان امام حسین  ورسوندیمتبیمارستان و اونجا 2 روز بستری شدی و دوشنبه هم بردیمت پیش دکتر خودت دکتر صفوی پور  ودکتر گفت وزنت کم شده و برای سرفه هات  اسپری و امپول داد و مامانی هم از هول مریضی شما مریض شد ه وخیلی حالش بده ان شا الاه که شما خوب بشی مامانی هم خوب میشه ا...
28 دی 1390

شش ماهگی

سلام هستی مامان  امروز 6 ماه که از بین فرشته ها اومدی تودنیای هزار رنگ وپر هیاهوی ما تا با خنده هات ونگاه های زیبا وصدای قشنگت رنگ وبوی دنیامون را عوض کنی اومدی تا زندگی عاشقانه من وبابا را عاشقانه تر وزیبا تر ازانچه بود کنی امدی تا با بودنت خوشبختیمون صد برابر بیشتر بشه امیدوارم که تا اخر عمر سالم وسر حال باشی و هر روز موفق تر وشاداب تر از روز قبل  عشق وهستی مامان من وبابایی عاشقتیم و شش ماه شدنت و ورود به دوران پیشرفتهای سریع  وقدمهای استوار رویش مروارید در صدف دهانت و اشنایی با دنیای طعم ومزه رو بهت تبریک می گیم ان شاالاه که هر روزشاهد بالیدن وشکوفایبت باشیم وهمیشه بهترین ها را برایت ارزو میکنیم  &n...
14 دی 1390

کار های جدید گل پسر

سلام تنها دلیل زنده بودن مامان و بابا  پسر گلم قربونت برم که هروز شاهد بزرگ وبزرگتر شدنتیم وکارهای جدیدت واسه ما شیرین ودوست داشتنی تازگی هایاد گرفتی غذا یا اب که بهت میدم تو قاشقت فوت میکنی وصورت من وخودت ولباسهات کثیف میکنی ومیخندی قربون صورت کثیفت برم گل پسر جیگر مامان علاقه خیلی زیادی به تلویزیون داره و هرجا که باشه به تلویزیون خیره میشه نفس مامان از هرجا که صداش کنی بر میگرده نگاهت میکنه اینم یه عکس از هستی مامان در حال لم دادن قربون پرنس خودم برم با این لم دادنت که هر جا دوربین  باشه زل میزنی به دوربین این جا هم دایی احمد از کربلا اومده پسرم تیپ زده بره دیدن دایی احمد     ...
12 دی 1390

عکس

سلام امید زندگی مامان وبابا  بالاخره کامپیوترمون درست شد ومن میخوام عکس های عشقم که این چند روز نذاشتم با کارهای متفاوت بذارم با کلی کارهای جدید عاشقتم گلم         اینم عکس محرم اقا پسر گل با بلوز مشکی    بمیرم مامان اینجا از صدای بلندگو ها ترسیدی   اینجا گل پسر داره پاهاش میخوره  قربون پاهای کوچولوت برم       نفس مامان تو 5ماهگی روروئک سواری را تجربه کرد     الاهی مامان بمیره برات که سرما خوردی عمر مامان     بمیرم اصلا حوصله نداشتی داروهاتم خواب اور بود   بالاخره هستی مامان غذا خوردن تو5ماه و21روزگی تجربه ک...
1 دی 1390

چکاپ ماهیانه

سلام قشنگترین بهانه زنده بودنم   دیروز پسر نازم بردیم دکتر هم واسه سرماخوردگی وهم واسه چکاپ اقای دکتر گفتند سرماخوردگی در  ناحیه گلو وبینی های پسرمه و براش شربت گیاهی توسیان ضد سرفه وشربت سرماخوردگی کودکان دادند   و قد و  وزن ودور سرش راهم گرفتند وگفتند همه چیز عالیه وماشالا قد پسرتون بلنده  قربون پسر قد بلند   خودم برم  واقای دکتر یه کتاب بهمون دادند تا دیگه کم کم غذای کمکی را واسه پسرم شروع کنیم ان   شاالاه که شما هم همکاری کنی و همه غذاهات با اشتها بخوری عاشقتم مامانی    ...
29 آذر 1390

سرما خوردگی

سلام یکی یه دونه مامان  ببخشید گلم دیر به دیر میام به وبلاگت سر میزنم وبرات خاطراتت می نویسم اخه شما بزرگتر شدی   وشیطونیاتم بیشتر شده ومامانی راحسابی سرگرم کردی این چند روز هم  کامپیوترمون خراب بود والان هم   که درست شده نفس مامان حالش بده وسرما خورده وفقط گریه میکنه ومیگه من بغل کن الاهی   بمیرم که  چه سرفه های بدی میکنی وبینی هاتم گرفته از صبح تا حالا هم هرچی زنگ میزنم به دکترت  که نوبت بگیرم  اصلا گوشیشون جواب نمیدن راستی 5شنبه هم نوبت دکتر داری واسه چکاپ واقای دکتر   گفته  که غذات شروع می کنم ان شا الاه که همه چیز به خوبی پیش رفته باشه  دکتر هم مثل سری های &nb...
28 آذر 1390

5 ماهگی

سلام عزیز دل مامان به خاطر اتفاق بدی که افتاده بود نتونستم بیام وبه وبلاگت سر بزنم و خاطراتت بنویسم   واز کارهای جدیدت عکس بذارم  البته من وبابایی هم چند روزی بود مریض بودیم و اصلا  حالمون خوب نبود  مامانی ببخش پسر گلم بعد از 8 روز تاخیر  5 ماهگیت مبارک  نفس مامان ان شا الاه که هروز  شاهد بزرگ وبزرگتر شدنت وکارهای جدید وشیرینت باشیم.   گل پسرم روروئک سواری را تجربه کرده و پاهاش می کنه تو دهنش و چند شبی که نمیذاره مامانی وبابایی    بخوابندوشب  که میشه نق نق هاش شروع میشه ودرست شیر نمی خوره قربون پسر  جیگرم برم که غر  زدن هاتم شیرینه   ...
22 آذر 1390

اتفاق خیلی خیلی بد

سلام عزیز دلم    ببخشید گل پسر مامان 1هفته میشه که نیومدم تو وبلاگت و سر نزدم اخه این چند روز اتفا قات خیلی بدی  افتاده بود وما اصلا حوصله نداشتیم وخونه نبودیم خونه مامانجون بابایی دزد رفته بود و خاله بابایی هم اونجا   بوده ودزد ها طلا های خاله بابایی را در اورده بودند وخیلی زده بودند شون و خاله زهرا راهم کشته بودند و  بابای بابایی هم تا این صحنه را دیده بودند قلبشون درد گرفته بود و برده بودندشون بیمارستان وتو سی  سی یو بستری بودن و این چند روز ما همش دستمون بند بود و اصلا حوصله نداشتیم حالا مامانی ببخش که  نیومدم تو وبت سر بزنم وبرای خاله زهرا هم طلب مغفرت میکنیم وخدا بیامرزدش. ...
12 آذر 1390